- پی گرد
- تعقیب کننده، گشتن در پی چیزی
معنی پی گرد - جستجوی لغت در جدول جو
- پی گرد ((~. گَ))
- گشتن در پی چیزی، کسی که در پی چیزی می گردد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل پی گرد پی چیزی گشتن
اکتشاف، کشف
دنبال کردن تعقیب، تعقیب شخصی از لحاظ قانونی
پس روی متابعت تبعیت اقتدا اقتفا: آنچه شرط شده بر من (مسعود) درین بیعت از وفا و دوستی و نصیحت و پیروی و فرمانبرداری و همراهی و جد و جهد عهد خداست
دنبال کردن، تعقیب نمودن
گشتن در پی چیزی، در علم حقوق تعقیب و بازخواست کیفری، کسی که در پی چیزی می گردد و اثر چیزی را جستجو می کند، پی گردنده، گردنده در پی چیزی
قطع شدن دست و پای مرکب بضرب شمشیر و غیره قلم شدن: چون خرد در ره تو پی گردد گرد این کار وهم کی گرددک (نظامی) یا پی چیزی گردیدن، بدنبال آن گشتن آنرا تعقیب کردن
پیروی کردن تبعیت نمودن: و نکردیم ما آن قبله که تو بودی بر آن مگر ما بدانیم که پی گر میکند رسول را از آنکه بر گردد بر پی خود. دادند و اگر بیاری به آنان که ایشان را کتاب بهر دلیلی پی گرمی نکنند قبله تو را و نه تو پیروی کنی قبله ایشانرا
گذرواژه
بی شعور
دردی که از رماتیسم یا نقرس در پا پیدار شود
پراندوه
بسیار زیرک و عاقل پر عقل پر شعور مقابل کم خرد
اکسپلراسیون
ادراک، درک کردن
بی عقل، نابخرد، بی ادراک، بی فکر، بی اندیشه
بی حس، بی رنج، بی غم
پایکوب پای باز رقاص پاکوب
بدبو پر از گند
پر چین پر شکنج
پشت گردن
دردهایی که پس از وضع حمل در زائو پدید میاید
آنکه پی و بنیاد دیوار بندد بنایی که دربستن پیهای در رفته مهارت دارد، زنجیر و پای بند ستوران
واقف گشتن، آگاه شدن، اطلاع یافتن، راه بردن
دنبالعقباز پساز پی: اما آن ظلم که به پی آورد او در همدان بسنهء... رفت از همه سالها گذشته بود
درد دایم زائو قبل از تولد بچه درد ابتدایی زن باردار قبل از شدت آن و پیش از تولد فرزند
پیش بردن انجام دادن: پیش این مراد باز رفتم و در معرض پی برد این غرض از پیشانی خود هدفی از بهر سهام اعتراضات پیش آوردم
فرد کامل، عقل کل، مرد دانا
مرد سالخورده مرد کهن سالمقابل پیر زن: موکلان... آن مردمان را دیدند که با پیرمرد گفتار میکردند
تعقیب، مداومت، اصرار
تعقیب کننده دنبال گیرنده، آنکه رد پای کسی را دنبال کند رد زناثر شناس: چون سرافه بن مالک آنجا (غار ثور) رسید و او پی گیری هول بود، اصرار ورزنده مصر، مداوم دنباله دار: درین راه کوششهای پی گیری از طرف دانشمندان بعمل می آید
سبق برد بر لشکر روم زنگ چو بر گور پی بر کشیده پلنگ. (نظامی) دنبال کرده تعقیب شده، بضربتی پی پا بریده قلم کرده: هر قدمی که نه در راه موفقیت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد خ